معرفی وبلاگ
فرهنگی - آموزشی
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 262476
تعداد نوشته ها : 42
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب

تكنيك طوفان فكري
آيا تا به حال در جلسه‌اي بوده‌ايد كه در آن از آدم‌ها بخواهند در موردِ يك موضوعِ مشخص نظر بدهند؟ آيا خودِ شما هم ايده داشتيد؟ جلسه چه طور بود؟ چند تا ايده‌ جالب و غيرِ منتظره جمع شد؟ يك روز تعدادي از كاركنانِ يك شركتِ ساختمان‌سازي دورِ هم جمع شدند و تشكيلِ يك جلسه‌ فوري دادند. مسأله‌اي كه آن‌ها را دور هم جمع كرد، اين بود كه چطور مي‌توان وسايلِ ساختماني و بعد هم اثاثِ واحدهاي مسكوني را از طبقه‌ اول به طبقاتِ ديگرِ ساختمان رساند و اين كار را در كمترين وقت و به آسان‌ترين شكل انجام داد. بعد از اين‌كه همه‌ كاركنان نشستند، يك نفر از ميانِ جمع جلو رفت و يك ورق كاغذِ سفيد و يك مداد برداشت. از افراد خواست سكوت و نظمِ جلسه را رعايت كنند. او صورتِ مسأله را توضيح داد. سپس از همه خواست بدونِ اين‌كه كسي حرفِ ديگري را قطع كند، هر راه‌حلي كه براي اين مشكل به نظر مي‌رسد پيشنهاد كنند.
در ضمن اين نكته را اعلام كرد كه هيچ‌كس نبايد ايده‌ كسِ ديگري را هر چند كه به نظرش يك شوخي باشد، مسخره كند و به آن بخندد.
جلسه رسماً شروع شد. به هركس نوبت مي‌رسيد، ايده‌اش را بلند مي‌گفت. يك نفر هم ايده‌ها را مي‌نوشت.
يكي گفت «مي‌شود پله‌ها را كم ارتفاع كنيم.» ديگري گفت «مي‌شود به جاي پله‌ها يك جور سطح شيب‌دار درست كرد و با چرخ وسايل را از رويش بالا برد.» به اين ترتيب هركس ايده‌اي مي‌داد كه شايد حتي تا آن لحظه در موردش فكر هم نكرده بود.
يك دفعه يك نفر از بينِ كاركنان بلند شد و گفت «من مي‌گويم سقف را سوراخ كنيم!»
همه خنديدند.
مديرِ جلسه همه را آرام كرد. پرسيد: خوب… حالا سقفِ طبقه‌ي اول را سوراخ كرديم، بعدش چي؟»
ـ «سقفِ طبقه‌ي بعد را هم سوراخ مي‌كنيم»
ـ «طبقاتِ بعدي چطور؟»
ـ «اين كه كاري ندارد، تا طبقه‌ي آخر سقفِ همه‌ طبقات را سوراخ مي‌كنيم.»
و اين طور بود كه آسانسور ساخته شد.
اين يكي از هزاران مثالي بود كه نشان مي‌دهد جلسه‌ طوفان فكري چه‌طور جلسه‌اي است. حدودِ پنجاه سال از اختراعِ اين روش مي‌گذرد. اين روش نخستين بار در سال 1953 توسطِ دكتر الكس اس اسبورن تعريف شد. امروزه اين روش چنان در آمريكا رواج يافته است كه مي‌توان گفت جزئي از زندگيِ مردمِ آن شده است.
همان‌طور كه از مثال هم پيداست، اين تكنيك در واقع يك نوع ايده‌يابيِ گروهي و سازمان يافته است. اساسِ كارِ طوفان فكري اين است كه با جمع‌آوريِ تمامِ ايده‌هايي كه هم زمان در جلسه به وسيله‌ي اعضا ارائه مي‌شود، راه‌حلِ مناسبي براي يك مسأله‌ خاص پيدا شود.
توجه به چهار اصل در برگزاريِ جلساتِ طوفان فكري اهميت دارد.
اول اين‌كه هر چه بيشتر ايده خلق شود، احتمالِ پيدا كردنِ ايده‌ مناسب بيشتر مي‌شود.
دوم اين‌كه كه ارزيابي، تمسخر و قضاوتِ عجولانه‌ اعضاي جلسه مانعِ تصور و خيال‌پردازيِ افراد مي‌شود. در نتيجه توليدِ ايده به حداقل مي‌رسد.
از آن جايي كه هر ايده‌ جديد خود به وجود آورنده‌ ايده‌هاي تازه است، اصل سوم اين است كه توجه داشته باشيم افراد در مواجهه با ايده‌ جديد، موضوعِ جديدي در ذهنشان مطرح مي‌شود و تعدادِ بيشتري ايده در ذهنِ افراد جرقه خواهد زد.
و بالاخره اصلِ چهارم، اين كه اگر دو يا چند چيز با هم تركيب شوند، نتيجه‌ حاصل چيزي بيش از جمعِ آن‌ها است. به عبارتِ ديگر، ايده‌هاي ايجاد شده در گروه، بهتر و بيشتر از ايده‌هايي است كه مجموعِ افراد به تنهايي پيشنهاد مي‌كنند.
در اين مورد كه تعدادِ افرادِ شركت كننده در جلسه‌ي طوفان فكري چند نفر بايد باشد، تحقيقاتِ زيادي شده است. نتايجِ اين تحقيقات نشان مي‌دهد بهتر است جلسات با 12 تا 15 نفر تشكيل شود.
كارِ مدير جلسه اهميت زيادي دارد. او است كه بايد تا جايي كه ممكن است جلسه را كنترل، تشويق و هدايت كند و همين كه احساس كرد ايده‌هاي افراد پاسخِ درستي به مشكلِ مطرح شده نيست، با دوباره طرح كردنِ مسأله و توضيح دادنِ بيشتر، صورتِ مسأله را در ذهن افراد روشن‌تر كند.
حال اگر شما همين امروز و يا در آينده‌ نزديك قصدِ برگزاري و يا شركت در يكي از اين جلساتِ طوفان فكري را داريد، بهتر است قواعدِ كليِ ذهن‌انگيزي را به خوبي به ياد داشته باشيد، چرا كه مهم‌تر از هر چيز در اين تكنيك همين قواعد ساده هستند. شما و دوستان نزديكتان به راحتي در هر محلي مي‌توانيد اين تكنيك را امتحان كنيد و از نتيجه‌ي اعجاب بر انگيز آن آگاه شويد.

تكنيك طوفان فكري معكوس
اين تكنيك بسيار شبيهِ تكنيكِ طوفان فكري است، با اين تفاوت مهم كه در اين روش، انتقاد و ارزيابي نه تنها بد نيست، بلكه اساسِ اين تكنيك است. در واقع پايه‌ي اين تكنيك پرسيدنِ سؤال‌هاي مختلف است. مهم اين است كه در ذهنِ افراد اين سؤال شكل بگيرد كه

ايده‌ي مطرح شده در كجاها جواب نمي‌دهد؟
چه مسائلي موفقيتش را تهديد مي‌كند؟
و اين كه واقعاً چه‌قدر كارايي دارد؟
در حقيقت اين تكنيك بر پايه‌ي منفي بيني گذاشته شده است. تكنيكِ طوفان فكريِ معكوس روشِ خوبي است، به شرطي كه قبل از روش‌هاي ديگر به كار گرفته شود. علتِ اين‌كه استفاده از اين روش را قبل از روش‌هاي ديگر توصيه مي‌كنيم، اين است كه مي‌تواند به خوبي سببِ تفكرِ خلاق شود. فرآيندِ استفاده از اين تكنيك به اين شكل است كه تماميِ اشكالاتِ مربوط به پديده‌ي موردِ نظر گفته و جمع مي‌شوند و در موردِ آن‌ها بحث و گفت‌و‌گو مي‌شود و بالاخره راه‌حلِ مؤثر پيدا مي‌شود.
براي مثال يك شركتِ ليوان‌سازيِ سراميك تصميم گرفت نوعِ جديدي از ليوان را وارد بازار كند.
مديرِ توليد در پيِ بهترين ايده براي توليدِ ليوانِ جديد بود. او يك جلسه‌ي طوفان فكريِ معكوس تشكيل داد و ليوانِ قديمي را كه ساليانِ سال بود شركت توليد مي‌كرد، وسطِ ميز گذاشت. او از افراد خواست ليوان را نقد كنند.
يكي گفت «دسته‌اش چرا اين قدر گرد است؟»
ديگري گفت «قدش زيادي كوتاهه.»
يكي ديگر گفت «رنگش زيادي تيره است. گُل‌دار بشه بهتره.»
و به همين ترتيب هر كس چيزي گفت. بعد از تمام شدنِ جلسه، آدم‌هايي جمع شدند و نظرِ افرادِ جلسه را كنارِ هم گذاشتند به آن‌ها خوب فكر كردند. طرحِ جديدِ ليوان از بينِ نظرهاي جمع شده كم‌كم مشخص شد. حالا شركت ليواني توليد مي‌كند كه اصلاً شبيهِ ليوانِ سابق نيست و بازارِ خيلي خوبي هم دارد.

تكنيكِ Do IT
اسمِ اين تكنيك از حروفِ چهار كلمه‌ي انگليسي تشكيل شده است. علتِ انتخابِ اين چهار كلمه اين است كه براي حلِ مشكل، ابتدا لازم است موضوع يا مسأله را دقيقاً تعريف و مشخص كنيم. سپس ذهن را براي پيدا كردنِ راه‌حل‌هاي مختلف باز نگه داريم تا بهترين راه پيدا شود.
در زير اين كلمات را تعريف كرده‌ايم. هر يك از آن‌ها به شما ديدِ خوبي براي استفاده از اين تكنيك مي‌دهد.

مسأله را واضح مطرح كنيد.
سؤال كنيد چرا اين مشكل به وجود آمده است؟ سعي كنيد مشكل را به مشكلاتِ كوچك‌تر تقسيم كنيد. حال اين مشكل را در دو كلمه بيان كنيد. هدف‌ها، معيارها و موانعِ كارتان را مشخص كنيد و درباره‌ي آن‌ها توضيح دهيد.
در اين مرحله با تمركز بيشتر بر موضوع و دركِ عميقِ آن مي‌توان به تعريفِ درست‌تري از آن رسيد. تعريفِ دقيقِ مسأله، به قدري به حلِ خلاقِ آن كمك مي‌كند كه گفته مي‌شود نود درصدِ حلِ مسأله، خوب فهميدنِ آن است.

از زاويه‌هاي مختلف مسأله را ببينيد.
فكرِ خود را محدود نكنيد. در موردِ مشكلتان، از ديگران سؤال كنيد و از پاسخ‌هايشان براي توليدِ ايده‌هاي جديد استفاده كنيد. ايده‌ها را هر چند خنده‌دار ليست كنيد. ايده‌هاي جديد را با هم تركيب كنيد و در دسته‌هاي مختلف گروه‌بندي كنيد. ايده‌ها را ارزيابي نكنيد، يعني هر چيزي به نظرتان رسيد، فكر نكنيد مسخره است يا عملي نيست. تشويق در ايده دادن و ليست كردنِ آن‌ها، در توليدِ انبوهي ايده بسيار مؤثر خواهد بود.

از بينِ ايده‌ها بهترين را پيدا كنيد.
به هدف و معيارهايتان توجه كنيد. ايده‌هاي جمع شده را بر اساسِ آن‌ها تجزيه و تحليل كنيد. نقاطِ ضعفِ هر ايده را پيدا كنيد و فكر كنيد چگونه مي‌توان آن‌ها را به نقطه‌ي قوت تبديل كرد. در مورد نقاطِ مثبت اغراق كنيد، شما را در اجراي ايده‌تان دل‌گرم مي‌كند.

ايده را به راه‌حلِ عملي تبديل كنيد.
بعد از ارزيابي و انتخابِ بهترين ايده، حالا وقتِ اين است كه به عملي كردنِ ايده فكر كنيد. اين مرحله‌اي است كه فكر و ذهنيتِ شما مي‌خواهد به يك چيزِ جدي تبديل شود. يك ايده‌ي خوب اگر بد اجرا شود نه تنها سودي ندارد، بلكه گاهي موجب زيان‌هاي جبران ناپذير مي‌شود.

تكنيكِ توهمِ خلاقخيلي وقت‌ها آن‌چه ما فكر مي‌كنيم واقعيت است، واقعيت نيست. واقعيت‌ها با پنج حسِ انسان درك مي‌شوند. فرض بر اين است كه حواسِ پنج‌گانه گزارشِ دقيق و درستي از محيطِ اطراف به انسان مي‌دهند. آيا واقعاً همين‌طور است؟
چيزهايي كه چشم شما مي‌بيند و طوري كه مغزتان آن را تفسير مي‌كند باعثِ اين خطا يا توهم مي‌شود. چشم مي‌بيند، اما وظيفه‌ي ذهن چيز ديگري است. كارِ ذهن مرتب كردن، دسته‌بندي و قابلِ فهم كردنِ جرقه‌هايي است كه پس از ديدن، مغز آن را ايجاد مي‌كند. بنابراين تصاويري كه در ذهن شما است، كپيِ مستقيم اشياء نيست، بلكه كدهاي خلاصه‌اي است كه از طريقِ شبكه‌ي عصبي به مغز مي‌رسند.
همه‌ي افراد در همه‌ي مواقع دركِ يكساني از يك موضوع ندارند و ارتباطِ ادراكيِ چشم و مغز هميشه منجر به دركي منسجم از واقعيت نمي‌شود. حتي گاهي اين دو با هم تضاد هستند.
از طرفي تجربياتِ قبلي در موضوعِ رؤيت شده بسيار تأثيرگذار است. در واقع بيشترِ اوقات، تمايلات، انتظارات و تجربياتِ قبلي باعث مي‌شود ما آن‌چه را مايليم ببينيم، نه آن‌چه را كه واقعاً در خارج وجود دارد.
شايد تنها راهي كه به وسيله‌ي آن بتوان واقعيت را شناخت، حذفِ پيش فرض‌ها، تمايلات و يا فيلترهاي پنهاني است كه بر موضوع اثر گذاشته است.
براي اين منظور، اولين قدم اين است كه متوجه باشيم حواسِ پنج‌گانه نشان نمي‌دهد واقعيتِ بيروني دقيقاً چيست. اين خود از ضرورت‌هاي يك فكرِ خلاق است.
منظور و هدفِ اين تكنيك اين است كه شما بتوانيد با قدرتِ توهم و خيال طورِ ديگري به مسائل نگاه كنيد، تا بلكه اصل و واقعيتِ موضوع را دريابيد. اين سعي باعث مي‌شود الگوي ذهنيِ جديدي در مغزِ شما ساخته شود و در نهايت اين فعل و انفعال‌ها موجبِ كشفِ ناگهاني و غيرمنتظره‌اي گردد.
بنابراين، براي اين كه بتوانيم خلاقانه با موضوعات برخورد كنيم و راه‌حل‌هاي جديد براي مسائلمان پيدا كنيم، گاهي احتياج است با قدرتِ خيال و توهم موضوع را از زواياي ديگري هم ببينيم. هر چند كه ديدن از آن زاويه اشتباه به نظر آيد. شايد به همين دليل است كه بسياري از افرادِ خلاق كارهايي مي‌كنند كه در ابتدا احمقانه به نظر مي‌رسد.

تكنيكِ دفترچه‌ يادداشت
شما كسي هستيد كه جايي كار مي‌كنيد، شايد هم فقط درس مي‌خوانيد، و يا بيشترِ اوقاتِ خود را در خانه سپري مي‌كنيد. تا حالا شده است به جاي موضوعِ اصلي كه مشغولِ آن هستيد، به چيزي كه در حاشيه‌ي موضوعِ اصلي قرار گرفته است دقيق شويد و فكر كنيد؟ چه قدر به آن فكر كرديد؟ چه ايده‌هايي به ذهنتان رسيد؟ مي‌دانيد اگر همين فكرهايي كه در حينِ كار روي موضوعِ اصلي ناگهان ذهنتان را مشغول كرده و بعضي وقت‌ها اتفاقاً‌ ايده‌هاي جالبي از آن خلق شده، به چه درد مي‌خورند؟
به يك نجار فكر كنيد. تصور كنيد مي‌خواهد يك ميز بسازد. چوب، سطل چسب، چند تا ميخ، چكش و اره حاضر است. همه چيز آماده است كه آقاي نجار شروع به ساختنِ ميز كند. اره را بر مي‌دارد، جاي برش را تنظيم مي‌كند و كار شروع مي‌شود. در حينِ كار، يا مثلاً هنگامِ استراحت توجهِ او به سطلِ چسب و دسته‌ي آن جلب مي‌شود. اين دسته‌ي پلاستيكي چه‌طور ساخته شده است؟ چه‌طور روي بدنه قرار گرفته است؟ چه كار مي‌توان كرد كه دسته قائم بايستد و روي لبه‌ي سطل كه معمولاً‌ آغشته به چسب است، نيفتد؟
بعد از ظهر آن روز را آقاي نجار به دسته‌ي سطلِ چسب فكر مي‌كند. البته ممكن است به نتيجه‌ي مشخصي نرسد، اما اگر ايده‌اي به ذهنش رسيد و در نگاه اول به نظر رسيد كه جواب مي‌دهد، تا آخرِ شب سرحال و راضي است. شايد فردا كه دوباره به كارگاهش برگشت، دوباره به يادِ راه‌حلِ ابداعيِ خودش بيفتد. شايد هم نه. شايد فردا آن‌قدر روزِ شلوغي است كه آقاي نجار ايده‌اش را به كلي فراموش كند و سطل و دسته‌اش را همان‌طور كه هست ببيند و استفاده كند.
مستقل از اين كه صورتِ مسأله‌ مورد بحث، به حرفه‌ي اصليِ شما مربوط باشد يا نه، وقتي كه روي مسأله‌اي تمركز مي‌كنيد و براي آن دنبال راه‌حل مي‌گرديد، ناخودآگاه ذهنتان را عادت مي‌دهيد كه
1. پذيراي صورت مسأله‌ي جديد باشد و نسبت به آن حالتِ تدافعي به خود نگيرد.
2. در پردازشِ اطلاعاتِ ورودي از پديده‌هاي بيروني، دقيق و ظريف عمل كند و به همه‌ي نكات توجه كند.
دفترچه‌ي يادداشتِ ايده به شما اين امكان را مي‌دهد كه بعد از يك بازه‌ي زمانيِ مشخص، چندين راه‌حلِ متفاوت براي يك موضوع گرد آوريد. نوشتن هم ذهنِ شما را مرتب مي‌كند، هم جلوي آفتِ فراموشي را مي‌گيرد.
اين دفترچه، نه دفترچه‌ يادداشتِ روزانه است كه قرارِ ملاقاتِ هفته‌ي بعد در آن نوشته شود، و نه دفترچه‌ تلفن. بلكه محيطي است كه در آن به خودمان اجازه مي‌دهيم ساده و كودكانه فكر كنيم، به ذهن اجازه‌ خلاقيت دهيم و فكرهاي خوبي را كه ممكن است تعدادِ زياديشان در مدتِ كوتاهي توليد شوند ثبت كنيم. هرچه اين فكرها نامأنوس‌تر باشند و قالب‌ها و پيش فرض‌هاي اضافيِ مرسوم را بشكنند، با ارزش‌ترند.
دفترچه‌ ايده به ما كمك مي‌كند كه به اطرافمان دقيق‌تر نگاه كنيم و سعي كنيم نكاتِ ريز و ظريفِ پديده‌ها را درك كنيم. كلنجار رفتن با يك مسأله كه هيچ اجبارِ بيروني براي حلِ سريعِ آن نداريد، بهترين راهي است كه مي‌تواند ذهن شما را هميشه باز و خلاق نگه دارد.


چهارشنبه بیست و هشتم 10 1390 1:48
X