معرفی وبلاگ
فرهنگی - آموزشی
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 258896
تعداد نوشته ها : 42
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب

نكات دستوري بخوانيم وبنويسيم پنجم

مترادف-متشابه-متضاد- معادل سازي-  تفاوت صفت و موصوف با مضاف ومضاف اليه-  فعل لازم و متعدي - ساختن اسم موصوف- ساختن مضاف و مضاف اليه - اغراق -جمع هاي عربي در فارسي-  قيد-  اسمها- اسم مشتق تخلص- غزل  - جمع و انواع آن- حذف يا كوتاه كردن جمله- پسوند(گين-ناك-سار)- زمان ها-  فعل ماضي وانواع آن-  مضارع اخباري و مضارع التزامي مسند-  متمم-  نشانه ويرگول و نقطه ويرگول- كلمات هم خانواده

نكات دستوري بخوانيم وبنويسيم پنجم

صفت:

واژه يا گروهي از واژه ها ست كه درباره ي اسم توضيح مي دهد و يكي از خصوصيات اسم را از قبيل حالت مقدار شماره و مانند آن بيان مي كند. اسمي كه صفت درباره ي آن توضيح مي دهدموصوف ناميده مي شود.

مثال: گل زيبا

موصوف صفت

صفت هاي مركب به شكل زير ساخته مي شود:

مثال:الف-اسم + اسم = صفت مركب مثل:شيرزن

ب-صفت + اسم =صفت مركب مثل نيك مرد

صفت فاعلي:

صفتي است كه بركننده ي كار دلالت كند.

مانند:دختر كوشا - حاكم ستمگر

صفت صفت

اقسام صفت فاعلي:

1 بن مضارع+ نده =گير+ نده=گيرنده

2 بن مضارع +ان =خند +ان =خندان

3بن مضارع +الف(ا) =دان+ا = دانا

4 بن ماضي و بن مضارع+ار=خريد+ار= خريدار

5 بن ماضي يا بن مضارع+گار=آموز+گار= آموزگار

6 اسم معني و به ندرت صفت يا بن فعل + گر =كار+گر = كارگر

7اسم معني وصفت يا بن فعل يا ساخت امر + كار = جوان تراشكار

صفت فاعلي مركب:

از تركيب بن مضارع با اسم يا كلمه ديگر صفت فاعلي بدست مي آيد.

مثال: دانشجو = دانش جوينده

صفت جامد:

صفتي است كه از بن فعل فارسي گرفته نشده باشد.

مثال: بزرگ ـــ سفيد

صفت مشتق:

صفتي است كه از بن فعل فارسي جدا شده باشد.

مثال: داننده =دان(بن مضارع) + نده ــ (ابله + انه =ابلهانه ==> ساخت صفت مشتق با پسوند«انه»)

صفت فاعلي مفعولي و لياقت جزء صفات مشتقند.

صفت مفعولي مشتق مثل غم آلود- خسته دلداده

صفت مفعولي:

صفتي است كه معني مفعوليت دارد يعني كار برآن واقع مي شود معمولاً از بن ماضي+ كسره و برخي فتحه ساخته مي شود.مثال:آورده برده گرفته

صفت نسبي:

صفتي است كه به كسي يا جايي يا جانوري يا چيزي نسبت داده مي شود وآن بيشتر با افزودن پسوند هاي(ي ين ينه هاي بيان حركت- گان- انه اني چيي) به آخر اسم يا صفت ساخته مي شود.

مثال: ( ي ) تهراني انه سالانه چي-پستچي،اني- روحاني

ساخت صفت غير ساده:

اسم + بن مضارع صحرا + گرد = صحراگرد شنو + نده = شنونده

صفت برتر:

صفت ساده + تر مثال: خوب + تر = خوب تر

صفت برترين: صفت ساده + ترين مثال: بد+ترين = بدترين

صفت پسين صفت پيشين

صفت پسين:

اگرصفت بعد از موصوف بيايد صفت پسين است.

مثال: مادر خوب خط خوانا

صفت پيشين:

اگرصفت قبل از موصوف بيايد به آن صفت پيشين مي گويند.

مثال: بلند كوه نيك مرد

صفت لياقت:

صفتي كه شايستگي و قابليت موصوف را مي رساند وآن با افزودن (ي) به آخر مصدر ساخته مي شود.

خوردن+ي-خوردني

صفت شمارشي ترتيبي :

كه ترتيب موصوف را مي رساند. به آخر صفت شمارشي ضمه اي مي افزايند و پس از آن لفظ «م» يا«مين» مي آيد مثال:پنج+ضمه+م=پنجم

پنج+ضمه+مين=پنجمين

مصدر:

مصدر كلمه اي است كه مفهوم اصلي فعل را مي رساند بي آنكه زمان و شخص آن معلوم باشد مصدر از بن ماضي فعل و پسوند-ن ساخته مانند خوردن.

اسم مصدر(حاصل مصدر):

اسمهايي در فارسي است كه نشانه ي مصدر ندارد ولي حاصل معني ومفهوم مصدر را مي رساند.

مثال:داشتن- ستايش- خنده- آزادگي- توانا+يي =توانايي

دانش دانستن ستايش ستودن

مفعول:

اسمي كه همراه فعل متعدي مي آيد و كار بر آن واقع مي شودو معني جمله راتمام مي كند

مانند:علي راديدم . كتابي را خريدم

مفعول در زمان فارسي به چهار صورت است :

1 همراه (را) وآن در صورتي كه مفعول شناخته شده باشد.

مثال:علي را ديدم.(يعني آن علي مورد نظر)

2 همراه(ي)وآن وقتي است كه مفعول معين نباشد

مثال: مردي ديدم باغي خريدم (مردي و باغي آشنا نيست)

3 با(را) و ( ي)

مثال:من كتابي را كه مي خرم مي خوانم.

4 بدون(را) و (ي) كه مفعول بيان جنس مي كند.

مثال مجيد داستان مي خواند محمد كتاب خريده است.

اگر نمي داني مفعول كجاي جمله است مي گوييم «چه كسي را» يا«چه چيزي را»

مثال:علي نامه مي نويسد علي چه چيز را مي نويسد-نامه- نامه مفعول است

مفعول هميشه در قسمت گذاره است توجه:

مصدر:

مصدر چون زمان و شخص ندارد فعل بشمار نمي آيد بلكه يعني يكي از اقسام اسم است.

مصدر جعلي:

دراصل مصدر نيست و با افزودنن (يدن) به آخر كلمه بصورت مصدر در مي آيد:

مثل فهميدن هراسيدن-(تابعيت-مضلوميت-مصدر جعلي در زبان عربي است)

{توجه اضافه كردن (يت) به آخر كلمات فارسي نادرست است مثال خوب=خوبيت}

جمله پايه:

جمله اي است كه همراه جمله ي مركب مي آيد و غالباً منظور اصلي گوينده يا نويسنده را دربر دارد.

جمله ي پيرو :

جمله اي كه در جمله ي مركب همراه جمله ي پايه مي آيد و مفهومي مانند شرط زبان- علت ونتيجه به مفهوم جمله ي پايه مي افزايد و جمله ي پايه معني آنرا كامل مي كند.

اگر در جمله پيرو مفهوم شرط را برساند آنرا جمله ي شرط و جمله ي پايه اي را كه همراه آن مي آيد جمله ي جزاي شرط يا جواب شرط را مي نامند.

در جمله ي پيرو براي بيان معني كه وقوع آن در آينده باشد همراه است

اگر درس بخواني در امتحان موفق مي شوي

جمله شرط جزاي شرط (جواب شرط)

مفهوم شخص در فعل:

در مفهوم شخص نيز وجود دارد . مفهوم شخص يعني اينكه گوينده فعل را به خود نسبت دهد يا به مخاطب خود يا افراد ديگري . فعل را به خود نسبت دهد آنرا اول شخص يا متكم مي گويند.مثل رفتم اگر گوينده ي فعل را به مخاطب نسبت دهد دوم شخص مثل رفته اي اگر گوينده فعل را به فرد ديگري نسبت دهد سوم شخص مثل رفت

اول شخص مفرد من رفتم اول شخص جمع ما رفتيم

دوم شخص مفرد تو رفتي دوم شخص جمع شما رفتيد

سوم شخص مفرد او رفت سوم شخص جمع آنان رفتند

فعل هاي پيشوندي :

فعل پيشوندي آن است كه از يك پيشوند و از يك فعل ساده ساخته مي شود:برداشتن فروختن وارفتن- بازداشتن

فعل هاي پيشوندي مركب:كه از تركيب يك اسم ويك پيشوند ويك فعل ساخته شده است مثال:سرباز زدن- تن در دادن سر در آوردن تن+ در+ دادن= تن در دادن

حرفهاي ربط:

حرف ربط كلمه هايي هستند كه دوكلمه يا دو جمله را به هم ربط مي دهند وآنها را هم نقش و هم پايه يكديگر مي سازند يا جمله اي را به جمله اي ديگر ربط مي دهند و يكي را وابسته ديگري قرار مي دهند:

مثال:مجيد وبهروز را در خيابان ديدم . در اين جمله(و) حرف ربط است و مجيد وبهروز هردو مفعول است.

حرفهاي ربط ساده:

اگر- اما- خواه-نه-ليكن

حرفهاي ربط مركب:

همينكه- به هر حال هرگاه كه همان طور

جمع مكسر:

اسمهاي عربي كه هيچ يك از نشانه هاي جمع را نداردبلكه گاهي با تغيير حركت و گاهي با افزودن وكم كردن حرف يا حروفي بصورت جمع در مي آيند و در عربي آنها جمع مكسر يعني شكسته مي نامند. زيرا صورت مفرد آنها مي شكند . جمع مكسر مخصوص كلمات عربي است.

مثال:كتب مجالس اخلاق وسايل ادوار

بيت:

هرسطر از شعر را يك بيت مي گويند،هربيت از دو مصراع يا(مصرع)تشكيل مي شود.

رديف:

كلمه يا كلمات مكرري است كه در آخر هر بيت شعر مي آيد يا در آخر مصراع هاي بيت تكرار مي شود.

قافيه:

حرفي يا حروفي مشترك در پايان مصراع هاي شعر را مي گويند.

مثال:بخور تا تواني به بازوي خويش/ كه سعيت بود در ترازوي خويش

قافيه رديف قافيه رديف

نهاد:

قسمتي از جمله است كه درباره ي آن خبري مي دهيم.

گزاره:

خبري كه درباره ي نهاد داده مي شود.

مثال:علي كتاب مي خواند

نهاد گزاره

توجه:

امكان دارد نهاد يك كلمه و گزاره چند كلمه باشد و بالعكس.

او بازي مي كند.

نهاد گزاره

دانش آموزان كلاس پنجم دبستان سعدي آمدند

نهاد گزاره

چه وقت نهاد فاعل است ؟ وقتي كه نهاد بر كننده ي كار دلالت كند.

مثال: علي نامه مي نويسد.

نهاد

فاعل

نهاد دو گونه است نهاد جدا وپيوسته

نهاد جدا:گروه اسمي است كه معمولاً در ابتداي جمله مي آيد واغلب مي توان آنرا حذف كرد.

مثال:غذا مي خوريم= ما غذا مي خوريم ما در جمله حذف شده و از طريق فعل مي توان فهميد.

مفعول:

كلمه اي است كه فعل بر آن واقع شده است مفعول در قسمت گزاره است

محمد غذا را آورد. توجه:«را» يكي از علامت مفعول مي باشد.

مفعول

تفاوت گزار و گذاره:

(1)گزاردن به معني ادا كردن به معني آوردن- انجام دادن و گزار به معني امر گزاردن (بگزار) و نيز به معني گزارنده در تركيب يا كلمه اي ديگر است .مثال:خدمت گزار- سپاسگزار- نمازگزار خواب گزار

(2)گزارده يعني نهادن وچيزي را در جايي قرار دادن و گذارنده يعني كسي كه چيزي را در جايي مي گذارد گذرا به معني امر به گذاردن (بگذار) و نيز معني گذارنده در تركيب يا كلمه اي ديگر است .مثال:تخم گذار- قانون گذار

حرف نشانه ي ندا:

حرفهاي نشانه حرفهايي هستند كه براي تعيين نقش كلمه در جمله مي آيند.

(الف):كه به عنوان نشانه ي ندابكارمي روند.مثال:خدايا- دلا- پروردگارا.

(اي):مانند الف نشانه ي نداست و در اول كلمه مي آيد وآنرامنادا ميكند.

مثال:اي رفيق-اي برادر-اي خدا-اي آقا.

(يا):مانند-«الف»- و «اي» نشانه ي نداست. مثال:يا رب-ياعلي-ياحسين.

مترادف-متشابه-متضاد:

كلمات از حيث مناسب و ارتباط با هم سه گونه اند.

(1) از حيث لفظ جدا ولي از حيث معني يكي هستند.

مثال :علم و دانش جامه ولباس-صلح وآشتي كه به اين كلمات مترادف هم مي گويند.

(2)كلمات متشابه سه دسته هستند:

الف:كلماتي كه در نوشتن يكي اما در لفظ و معني جدا هستند مثال:كرم-كرم

ب:كلماتي كه در نوشتن ولفظ يكي اما در معني جدا مثال:كلمه شير وكلمه ي پروانه

ج:كلماتي كه در لفظ يكي اما در نوشتن و معني جدا مثال:خاروخوار

(3)نه تنها از جهت لفظ يا معني يكي نيستند بلكه از حيث معني ضد هم نيز هستند.

مثال:دانش و ناداني روشن وتاريك به اينگونه كلمه ها متضاد مي گويند.

معادل سازي :

يعني كلمه اي كه به زبان فارسي جايگزين كلمه اي به زبان بيگانه مي شود.

مثال:مدال:گردن آويز سايز=اندازه ترمينال= پايانه

تفاوت صفت وموصوف با مضاف و مضاف اليه:

الف:مضاف اليه را مي توان جمع بست اما صفت جمع بسته نمي شود .

ب:مضاف اليه هميشه اسم يا جانشين اسم است اما در تركيب وصفي يك جزء حتماً صفت است .

*براي تشخيص صفت موصوف و مضاف و مضاف اليه يا به آخر آنها «تر» يا بين آنها كلمه بسيار مي گذاريم.مثال:دانش آموز دانا = دانش آموز داناتر يا دانش آموز بسيار دانا موصوف وصفت

مثال:كفش علي-كفش علي تر يا كفش بسيار علي-معني ندارد پس مضاف و مضاف اليه است.

فعل لازم:

فعلي كه بدون مفعول معني جمله را تمام كند.مثال:علي آمد.

فعل متعدي:

فعلي كه علاوه بر فاعل به مفعول نياز دارد .مثال: سعيد مداد را آورد.

ديالگ چيست؟

گفتگوي دونفر باهم راديالگ مي گويند.

ساختن اسم موصوف:

اسم + صفت مثال: گل زيبا

موصوف صفت

ساخت مضاف و مضاف اليه :

اسم+اسم=مثال: لانه زنبور

مضاف مضاف اليه

كنايه:

به معني پوشيده سخن گفتن درباره امري و دريافت معني از راه استدلال است و باعث درنگ خواننده مي شود و ذهن او را براي تلاش واميدارد.

مثال:آب در هاون كوبيدن - توپ و تشر زدن

اغراق:

سبب زيبايي وتخيلي شدن مي گردد و ذهن انسان را به تكاپو واميدارد و سبب كسب لذت مي شود.

مثال:از تعجب شاخ در مي آوردند.

علامت هاي دو نقطه ( : ) و گيومه( «» ) وقتي مورد استفاده قرار مي گيردكه دو جمله پشت سر هم مي آيدو جمله ي دوم حالت نقل قول دارد.

مثال:انسان بايد پاكيزه باشد همانطور كه خدا در قرآن مي فرمايد:«پاكيزگي نشانه ي ايمان است».

جمع هاي عربي متداول در فارسي پنج گروه است:

1 جمع هايي كه با (ين)پايان مي پذيرد مانند:معلمين- محترمين

2 جمع هايي كه با(ي)مثبت عربي پايان مي پذيرد و با(ون) جمع بسته مي شود مانند:انقلابي- انقلابيون

3 اسم هاي عربي كه با (ات)جمع بسته مي شود مانند:حشرات خطرات

4 اسم هايي كه بدون نشانه ي جمع و با تغيير حركت وافزودن يا كم كردن حرف يا حروفي به صورت جمع در مي آيد«جمع مكسر» مي گويند مانند:اصول اعماق

قيد:

واژه اي است كه به مفهوم «فعل» اضافه مي كند و توضيحي درباره ي آن مي دهد. مانند:محمد تند مي رود.

توجه:

قيد گاهي به مفهوم صفت مسند قيد- مصدر چيزي مي افزايد و درباره ي آن توضيحي مي دهد.

قيد براي صفت مانند : شاگرد بسيار كوشا

قيد صفت

قيد براي قيد ديگر مانند:علي خيلي خوب مي نويسد.

قيد قيد

قيد براي مصدر مانند:تند رفتن جواد را ديدم.

قيد مصدر

قيد از هفت معني اقسام بسيار دارد:

1 قيد زمان مانند:شب هوا تاريك است.

2 قيد مكان مانند:جواد آنجا نشست.

3 قيد مقدار مانند:امروز زياد گرم بود.

4 قيد كيفيت مانند:احمد خوب كار مي كند.

5 قيد حالت مانند: كودكان را گريان كرد.

6 قيد تأسف مانند:متأسفانه نتوانستم تو راببينم.

7 قيد تعجب مانند:عجب هواي گرمي.

8 قيد تصديق مانند:حتماً به خانه ي شما مي آيم.

9 قيد پرسش مانند: چگونه اين كار را كردي؟

10 قيد شك و ترديد مانند: شايد فردا به خانه بروم.

اسم از حيث شماره برسه قسم است:

اسم اگر بر يك فرد يا چيز يا مفهوم دلالت كند آنرا مفرد گويند واگر بيشتر از يكي را برساند جمع ناميده مي شود.

اسمهاي مفرد علامت ندارد ولي اسمهاي جمع در فارسي با افزودن يكي از نشانه هاي «ان» و «ها» ساخته مي شود.

مانند: پسر= پسران كتاب = كتابها

گروهي از اسمها در فارسي «ها» و گروهي با«ان» وبرخي با هردو جمع بسته مي شود. 1- سنگها كوهها 2-زنان مردان 3-درختها درختان

اسماي معني با «ها» جمه بسته مي شود:مانند گفتارها- خوبيها

اسم جمادات را معمولاًبا«ها» جمع مي بندند: مانند قلم قلم ها

اسم رستينها را با هردو نشانه جمع «ها» و« ان» جمع مي بندند:مانند درخت درختان(درختها)

اسم جمع چيست ؟

اسمي كه در صورت مفرد و در معني جمع باشند را اسم جمع مي گويند.مانند:گروه مردم طايفه گله لشكر

اسم مصغر چيست: اسمي كه كفهوم كوچكي را مي رساند و نشانه ي آن در فارسي «چه» و «ك» كه در آخر اسم افزوده مي شود مثال : باغچه و مرغك

ضمير:

واژه هايي هستند كه بجاي اسم مي نشينند. مانند:تو خود آن

انواع ضمير عبارتند از:

1 شخصي:من-تو- او-ما-شما-ايشان

2مشترك:خودت- خودم

3تعجبي: به به

4 اشاره: آن -اين

5:مبهم: يكي-ديگري

6 پرسشي:كدام كو

اسم مشتق:

اسمي را گويند كه با بن ماضي يا مضارع فعل فارسي ساخته مي شود و يا يكي از اجزاي آن بن فعل باشد. مثال:گفتار=گفت(بن ماضي گفتن)+ار

تخلص:

در لغت به معني رهايي جستن و در اصطلاح نام يا لقبي كه براي خود انتخاب مي كند و در بيت آخر شعر مي آيد مانند:

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج/فكر معقول بفرما گل بي خاركجاست

غزل :

در لغت به معني سخن گفتن با معشوق است. در اصطلاح شعري كه از پنج تا چهارده بيت هم وزن هم قافيه تشكيل شده است و دو مصراع آن داراي يك قافيه باشد.

جمله:

كلمه و كلماتي كه بر روي هم معني كامل را برساند جمله مي گويند.

جمله از حيث طرز بيان و چگونگي رساندن پيام به چهار دسته تقسيم مي شود.

1 جمله خبري:

جمله اي كه بوسيله ي آن از واقع شدن كاري يا بودن و پذيرفتن حالتي بصورت مثلت يا منفي خب مي دهيم در پايان جمله ي خبري نقطه مي گذاريم.

مثال: جواد آمد= علي نيامد = هوا گرم است

2 جمله ي پرسشي:

جمله اي كه بوسيله ي آن درباره ي امري پرسش به عمل مي آيد در پايان جمله ي پرسشي علامت(؟) مي گذاريم.

مثال: محسن كجاست؟ شما كجا مي رويد؟

3 جمله ي عاطفي يا تعجبي:

جمله اي است كه يكي از عواطف انساني مانند شادي- اندوه- تعجب- تحسين را برساند و در پايان جمله عاطفي و تعجبي علامت«!» مي گذاريم مثال:عجب گل زيبايي! آفرين بر دست او!

4 جمله امري :

جمله اي ست كه با آن لانجام دادن كاري يا داشتن و پذيرفتن صفت و حالتي بصورت مثبت يا منفي خوانده مي شود.مثال:آرام باش-مؤدب باشيد. در پايان جمله ي امري نقطه مي گذاريم.

حذف يا كوتاه كردن جمله:

گاهي يك يا چند جز از اجزاي جمله حذف شدويا زياد است.

حذف در جمله معمولا يا بنا بر عرف زبان است يا به قرينه لفظي يا معنوي.

عرف زبان:

يعني بنا بر رسم اصل زبان براي رعايت اختصار خبر چند جز را حذف مي كند.مثال:خداحافظ

يعني خداحافظ بر شما باد(باشد)

1 جمله اي كه در تعاريف دعا و نفرين به كار مي رود:

مثال: درود برشما-آفرين- مرحمت زياد

2 اصطلاحات نظامي و ورزشي و علايم رانندگي:

مثال:خبردار- دستها بالا- ورود ممنوع- احتياط

3جمله هاي كه با ضمير پرسشي كو مي آيد.

مثال:حسين كو

4 برخي جمله هاي تعجبي:

مثال:چه عجب؟ چه حرفا؟

دوم حذف به قرينه لفظي:

كه درخود جمله يا جمله پشين و پسين لفظي مي آيد كه گوينده يا نويسنده به سبب آمدن

آن لفظ آوردن كلمه را لازم نمي بيند. و آن را حذف مي كند.

ناهار بياوريد

در جمله كه ضمير«شما» است حذف گرديده است

دراصل جمله اين چنين بوده = شما ناهار بياوريد

سوم حذف به قرينه معنوي:

يعني مفهوم كلي جمله ها و عبارات باعث مي شود كه وازه ها حذف گردد.

وقتي دانش آموزي وارد كلاس مي شود و در را مي بندد ومعلم مي گويد.

نبند بگذار باز بماند

در اين جا منظور در كلاس است.

پسوند(گين وناك)

صفت مي سازد و مبالغه را مي رساند.

مثال:خشم+گين = خشمگين اندوهگين شرمگين

مثال:خشم+ ناك =خشمناك دردناك- ترسناك

پسوند سار بيشتر به صورت مكان به كار مي رود(سار را به معني فراواني)

مثال:چشمه + سار = چشمه سار- كوهسار

زمان حال- گذشته آينده:

فعل انجام دادن كاري يا واقع شدن حالتي را در زمان گذشته يا حال يا آينده را نشان مي دهد.

حال(مضارع):

زماني است كه سخن مي گوييم.مثال:علي نامه مي نويسد.

گذشته(ماضي):

زماني پيش از سخن گفتن است مثال:من ديروز به پارك رفته بودم.

آينده(مستقل):

آينده زمان پس از سخن گفتن ماست مثال:من فردا به مسافرت خواهم رفت

ماضي مطلق(ساده):

ماضي ساده از بن ماضي +شناسه ماضي ساخته مي شود.

جز سوم شخص مفرد كه شناسه ندارد.

بن ماضي+ شناسه = نوشتم

اول شخص مفرد نوشت + م = نوشتم اول شخص مفرد جمع نوشت +يم = نوشتيم

دوم شخص مفرد نوشت + ي = نوشتي دوم شخص مفرد جمع نوشت +يد نوشتيد

سوم شخص مفرد نوشت = نوشت =نوشت سوم شخص مفرد جمع نوشت +ند = نوشتند

ماضي نقلي:

ماضي نقلي از ساخت صفت مفعولي فعل اصلي (بن ماضي به اضافه هاي بيان حركت)به اضافه فعلهلي معين

ام- اي- ايم-ايد-اند ساخته مي شود.

(بن ماضي)+ه= صفت مفعولي+ ام=خورده ام

خورده ام خورده ايم

خورده اي خورده ايد

خورده است خورده اند

ماضي استمراري:

ماضي استمراري از ماضي مطلق (ساده) ساخته مي شود

به اين ترتيب كه به اول ماضي ساده جز پيشين(مي) مي افزايند:

جز پيشين+ ماضي مطلق(ساده)= ماضي استمراري

مثال:مي + خوردم = مي خوردم

ماضي بعيد:

ماضي بعيد از صفت مفعولي فعل اصلي(بن ماضي به اضافه(ه)و ماضيساده فعل معين(بودن) ساخته مي شود:

بن ماضي +ه+ فعل معين(ماضي نقلي بودن) =ماضي بعيد

مثال خورد +ه + بودم = خورده بودم

ماضي التزامي:

از صفت مفعولي فعل اصلي(بن ماضي +ه(ه)ومضارع (ساده باشيدن) ساخته مي شود :

بن ماضي+ شناسه صفت مفعولي + مضارع ساده(باشيدن) +ماضي التزامي

مثال:شايد خورده باشم.

مضارع اخباري:

مضارع اخباري از مضارع ساده+پيشين ساخته مي شود.

جز پيشين + مضارع ساده = مضارع اخباري مثال:مي+خوردم = مي خوردم

مضارع التزامي:

مضارع التزامي از مضارع ساده + جز پيشين ساخته مي شود.

جز پيشين +مضارع ساده=مضارع التزامي مثال:ب+ خورم=بخورم

مسند:

صفت يا كلمه اي است كه به وسيله فعل ربطي به نهاد نسبت داده مي شد

مثال هوا سرد است.

مسند

متمم:

پس از نهاد و پيش از فعل و مسند مي آيد مثال محمد از علي كوچكتر است.

متمم

نشانه ويرگول «،»:هرگاه ايجاد مكث كوتاه بين دو جمله يا عبارت باشد

از ويرگول«،» استفاده مي شود.مثال:در آغاز اسلام، عده مسلمانان كم بود.

نشانه ي ويرگول- نقطه(؛):

هر گاه هدف ايجاد مكث طولاني بين دو جمله ياعبارت باشد از اين علامت استفاده مي شود

مثال:علي دانست كه كوشش او در امتحان كنكور بي فايده است؛پس در كنكور شركت نكرد.

هم مفهومي:

خواندن يك گروه از وازه گان كه ارتباط معنايي با يكديگر دارند

مانند وازه هاي(رعد-برق-ابر- باد باران ) كه به معني باران است

كلمه هاي «ابن» و«بن»:

در زبان عربي كلمه هاي «ابن» و«بن» بين نام پدر و پسر نوشته مي شود تا باعث معرفي هر چه بيشتر آنها گردد.مثال:علي بن محمد طوسي

كلمات هم خانواده

مخصوص كلمات عربي است وداراي ريشه مشترك و معني آنها نزديك به هم مي باشد

مثال:كلمه حافظ محفوظ حفظ حفاظت كه ريشه آنها حفظ مي باشد

و حروف اصلي به ترتيب وپشت سر هم مي باشد. حرف اول«ح» حرف دوم«ف» حرف سوم«ظ» مي باشد. كلماتي كه ريشه فعلي ندارد با اضافه كردن وند ها و تكواژ هاي آزاد به اول و آخر آن هم خانواده مي سازيم. مثل:زميني- زمين خوار-زمين دار


جمعه بیست و سوم 10 1390 20:24
X